برشی از کتاب "در قاف بی نیازی" | از دلشورگی تا امید
پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۲۲
درقسمتی از کتاب در قاف بی نیاری می خوانید: «اگر نشود در زمان مشخص از آب عبور کرد، سرنوشت عملیات چگونه رقم خواهد خورد؟ آیا بچه ها قادر خواهند بود با تجهیزات ریز و درشت خود، از آب عبور کنند؟
این همان چیزی بود که هر یک از فرمانده هان در ذهن شان مرور می کردند و به آن می اندیشیدند. اگر گفته شود کمی دل شوره ته دل بعضی از فرمانده هان وجود داشت، حرف گزافی نیست.»
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ کتاب «در قاف بی نیازی» مراحل زندگی شهید اسودی از ابتدای تولد و بالیدن او تا بدان جا که با شعوری افزون و عشقی وافر به مولا و سرور خویش، امام امت «ره»، قدم در دیار جبهه نهاد و در نهایت، شهادتش که خاص اولیای خدا بوده است، به تصویر کشیده شده است.
این کتاب سال 1395، به قلم مریم سعدزاده، توسط انتشارات شهدای نینوا در شمارگان 2000 نسخه برای علاقمندان کتاب در حوزه ایثار و شهادت منتشر شده است. در ادامه برشی از این کتاب را می خوانید.
روزهای پایانی مانده به عملیات بدر بود.
نگاه بیشتر فرمانده هان لشکر، تیپ ها، گردان ها، گروهان ها و بلاخره دسته ها به عبور از آب و باتلاق های «هور» دوخته شده بود.
«اگر نشود در زمان مشخص از آب عبور کرد، سرنوشت عملیات چگونه رقم خواهد خورد؟ آیا بچه ها قادر خواهند بود با تجهیزات ریز و درشت خود، از آب عبور کنند؟»
این ها همه چیزهایی بود که هر یک از فرمانده هان در ذهن شان مرور می کردند. و به آن می اندیشیدند. اگر گفته شود کمی دلشوریدگی ته دل بعضی از فرمانده هان وجود داشت، حرف گزافی نباشد.
برای بررسی دقیق تر اوضاع و آشنایی بیشتر با کم و کیف اجرای عملیات جلسه اضطراری با حضور فرمانده سپاه سردار سرلشکر محسن رضایی و فرمانده هان لشکر 25کربلا برگزار شد. نکته جالب توجه جلسه، مکان برگزاری آن بود که بر خلاف جلسات مهم که در چادر و یا ساختمان فرماندهی صورت می گرفت این بار در قایق موتوری انجام شد.
حاضرین در جلسه تنگ تنگ کنار هم نشسته بودند و نظرات کارشناسی خود را پیرامون عملیات به آقا محسن درمیان گذاشتند.
او نیز با دقت فراوان به همه آنها گوش می داد تا به یک جمع بندی خوبی برسد و در نهایت آن را در قالب یک دستور و یک راهکار نظامی به فرمانده هان تحت امر ابلاغ نماید.
در همین اوضاع و احوال پیش آمده، نوبت که به آقای اسودی رسید او با صلابتی دوچندان رو به آقای رضایی کرد و گفت: «آقا محسن! برای ما فرمانده هان، دفاع از انقلاب، رهبری و ارزش های دین ملاک است؛ شرایط جوی و موقعیت مکانی مهم نیست و در هر عملیات در آب باشد یا خشکی، با تلاق باشد یا زمین هموارهیچ کدام اینها برای ما مهم نیست!.»
سکوتی معنوی بر فضای کوچک و محقرانه درون قایق که هر از چندگاه با تکان های کوچک آن به این سو و آن سو می رفت، حاکم شد. دیگر با کلام حماسی اصودی، در صورت همه فرمانده هان امید و صلابت موج می زد. شوریدگی ها جای خود را به اطمینان خاطر و اعتماد داد و دیگر خبری از تردید در اجرای عملیات نبود. پس از پایان صحبت آخرین فرمانده حاضر به همراه شور و حال حماسی و معنوی که صحبت های آقا صمد ایجاد کرده بود آقا محسن همراه با لبخندی که معنی رضایت و آرامش با خود به همراه داشت و چشم هایی که از اطمینان برق می زد، آخرین نکات را با فرمانده هان در میان گذارد و چند روز بعد عملیات بدر، آغاز شد.
نظر شما